امير علي و امير حسينامير علي و امير حسين، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره
حسنا خانمحسنا خانم، تا این لحظه: 10 سال و 27 روز سن داره

نامه هايي براي ماندگاري

روزمرگی های ما...

چند وقتی که براتون ننوشتم، چون اونقدر سرم شلوغ بود که فرصت نوشتن نداشتم. شاید این نوشته ها بر اساس تاریخ نباشند اما در کل اتفاقاتی هستند که توی این مدت افتادند. اول اینکه حسابی شیطنت هاتون رنگ و بوی زرنگی و مکر و حیله به خودش گرفته و حسابی همدیگه رو دور می زنید. امیر حسین حسابی بدغذا شده و توی غذا خوردن بهونه می گیره. پیاز نمی خورم، گوجه نمی خورم، سیب زمینی نمی خورم. ناهار مامان جونی استامبولی درست کرده بود. امیر حسین طبق معمول بهونه گرفت که سیب زمینی نمی خورم، منم دعواش کردم و بهش گفتم غذا همینه می خوای بخو، نمی خوای نخور. طبق معمول که مامان جونی نازتون رو می کشه بشقاب رو برداشت و شروع به جدا کردن سیب زمینی ها کرد. منم کمی غر زدم که مام...
27 بهمن 1392

ماموریت مامان

این چند وقت به دلایلی که بعدا می نویسم نتونستم زیاد از کارهاتون بنویسم. فردا که جمعه است مامان می ره مامویت اهواز و شما از جمعه تا چهارشنبه تنها هستید. خیلی نگرانتون هستم. با اینکه به بابا سفارشات لازم رو کردم اما باز هم می دونم بهتون سخت می گذره. اما کاری نمی شه کرد. تازه قراره 3 اسفند هم برم کرمان ماموریت. اگر بتونم اون ماموریت ور لغو می کنم. چون با ماشین نمی شه رفت به علت مسافت زیاد، احتمالا پزشک هم اجازه نمی ده با هواپیما برم. چون ماه هشتم بارداری هست. اگر عمری بود و چهارشنبه بسلامت برگشتم براتون از همه اتفاقات این چند وقت اخیر می نویسم. اسم نی نی خانوم هم کما بیش در تغییر است. در این مرحله اسم انتخابی "سِتین setin" یک اسم کاملا اصیل و...
10 بهمن 1392

روزی پر از دلتنگی

پروردگارا، روزهایی در زندگی من وجود داشته است که از همه چیز و همه کس بریده بودم، نه جایی برای رفتن داشتم و نه راهی برای بازگشت. تنها در آن زمان تو بودی که دستم را گرفتی و به آینده ای خوب نویدم دادی. روزهایم به سختی گذشت. روزهایی که فقط من و تو می دانیم چگونه گذشته است، پر از سختی و شوربختی، چه شبهایی که تا صبح اشک تنها همراه من بود و تو ناظر بودی بر تمام آن سختی ها. آن روزها و سالهای سخت (که 11 سال طول کشید) گذشت , و من هنوز چشم به دستان تو داشتم. آینده ای خوب را که نویدم داده بودی به من عطا نمودی. زندگی روی خوش را به من نشان داده بود، اما طوفانهای امتحان تو گاها پایه های این زندگی را می لرزاند. وقتی که در اوج ناامیدی و یاس برای داشتن فرزندی...
2 بهمن 1392
1